ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبهای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به کام عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ناردونه،نازدونه،جانانم چند وقت پیش توی وسایل این چتری که تو عکس هست را پیدا کردی(البته چتری که بابابزرگ خریده بود در همون هفته اول خراب شد..خودش خراب شد ها!!!!) دلت می خواست بارون بیاد و شمابا چ...
شعر هایم همه برای توست و هر چه که مینویسم. پایانی ندارد گفتن از تو, سرودنت, ستایش کردنت. در همه ی فصل های زیبایی در تمام دقایق مهربان دست هایت خلاصه تابستان هست چشم هایت خلاصه اسمان و عطر پیرهنت منتشر هست در سراسر جهان در باد ها از تو نشان میجویم در رود های جاری زلال چشم هایت را ستایش میکنم و در برابر ایینه خودم را که عاشقت هستم… ...
موهایت شاخه های پرشکوفه اند بر سرت... دستانت پنجه های خورشید را به تصویر می کشند...... صدایت تلالو مروارید در صدف و چشمانت..... معجزه ای عظیم در خلفت........... چه بنامم تو را؟ نه شکوفه نه خورشید نه مروارید نه معجزه. اتفاقی تکرار نشدنی.... نور چشم،خون توی رگم،جانانم از بس پرنسس های دیزنی را دیدی...دنبال هر فرصتی می گردی واسه خودت لباس پرنسی درست کنی تاج پرنسسی سرت بگذاری. مثل عکس بالا که کارتون وزنه آشپزخونه بابابزرگ اینهارو برداشتی،سرت گذاشتی و میگی این تاج پرنسسیه.. آخرین ابداعات تو و جوشش سلیقه شوما در اینه که یه شمد و یه کلاه بر...